آنچه که امروز اوراسیا به مفهوم ژئوپلتیک نام دارد و برای سیاست بین المللی اهمیت دارد و گستره ای است که از دو جمهوری غرب روسیه (اوکراین و بیلاروس) شروع و مناطق میان دریای سیاه تا مغولستان را در بر می گیرد و علاوه بر روسیه و قفقاز، منطقه خزر و آسیای مرکزی را نیز شامل می شود. این عرصه در دوره شوروی در درون بلوک شرق بود و از این رو، کمتر از آن نام برده می شد، اما اینک محل اشاره بوده و به خاطر همجواری آتلانتیک، خاورمیانه و پاسیفیک، نقش مهمی دارد. بر خلاف آتلانتیک که بازیگر اصلی آن آمریکا، پاسیفیک که بازیگر اصلی آن، آمریکا و چین، خاورمیانه که بازیگر اصلی آن آمریکاست، در اوراسیا در حال حاضر، روسیه نقش اصلی را بر عهده دارد. اما طی پانزده سال اخیر، به موازات مطرح شدن این منطقه در عرصه ژئواستراتژیک جهان، سایر بازیگران (آمریکا، اروپا و چین) نیز کوشیده اند تا وارد این معادله شوند.
از نظر دولت آمریکا، بازیگری در اوراسیا در راستای ایفای نقش هژمون (به عنوان حافظ اصلی و موتور گسترش نظام جهانی سرمایه داری لیبرال) و نیز در خدمت منافع خود برای حفظ موقعیت در نظام بین المللی قرار دارد. این حضور و نفوذ بایستی احتمال بازگشت روسیه به اشکال پیشین را ذر منطقه سد نموده و با ایجاد ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جدید، موقعیت فعلی آن را نیز محدود سازد. علاوه بر این، حضور در اوراسیا می تواند نقش کنترل کننده و محدود سازنده چین را در صفحه شطرنج جهانی را (به تعبیر یرژینسکی) نیز عملی سازد. همچنین باید به کنترل خاورمیانه اشاره کرد چرا که اوراسیا به لحاظ فرهنگی و سیاسی در پیوندی اساسی با آن قرار دارد و حضور در آن تکمیل کننده حضور در خاورمیانه است. نگاه اتحادیه اروپا نیز در درجه اول جلوگیری از سرایت بحران های منطقه به اتحادیه و نیز نقش اتحادیه در گسترش نظام جهانی است. اروپایی ها به شکل مسالمت آمیزی در صدر الگوسازی برای اوراسیا هستند و تا کنون نیز موفق تر از آمریکا عمل کرده اند.برای چین، منطقه اوراسیا علاوه بر اینکه همجوار خاک آن است و بسیاری از مسائل نظیر مسائل دینی بر بخش های مهمی از چین (مانند اویغورستان) تأثیر دارد، منافع مهمی چون انرژی در منطقه وجود دارد و ایفای نقش در این منطقه، علاوه بر محدود سازی حضور آمریکا، می تواند نقش بین المللی این کشور را برای آینده افزایش دهد.
اما برای روسها، اوراسیا معنا و مفهوم خاصی دارد و در واقع، اوراسیا یعنی امپراتوری روسیه و از قرن هفده به بعد و به ویژه در تمام قرن بیستم نیز کماکان اینچنین بوده است. در حال حاضر نیز مسکو برای کشورهای این منطقه حق استقلال قائل نیست و مفهوم «خارج نزدیک»4 و مفاهیم مرتبط با آن در اسناد استراتژیک و سیاست خارجی این کشور به خوبی گویای آن است که از نگاه کرملین، کشورهای این منطقه (14 جمهوری جدا شده از شوروی) حیاط خلوت روسیه و قلمرو اعمال دکترین مونرو روسی هستند و خارج قلمداد نمی شوند. رفتار کرملین طی پانزده سال گذشته نسبت به مناطق مجاور(دریای سیاه، قفقاز جنوبی، خزر و آسیای مرکزی) و قائل نشدن حق مشارکت برای سایر کشورهای منطقه مانند ایران و چین نیز از این واقعیت حکایت دارد که مسکو تنها ساختارها و ترتیباتی را می پذیرد که محور آن روسیه باشد. شاید تنها پس از حضور جدی آمریکا طی دو سه سال اخیر و وقوع انقلاب های رنگی است که روس ها پذیرفته اند سازمان همکاری شانگهای (که صرفاً برای حل و فصل مسائل مرزی بود) نقشی گسترده تر بازی نموده و نقش کشورهای چین و ایران نیز در سطحی محدود برای منطقه پذیرفته شود. نقش روسیه در اوراسیا از یک قدرت انحصاری به تدریج کاهش یافته و بویژه پس از سال 2001 به صورت اساسی با رقابت آمریکا رویارو شده است و با توجه به تحولات نسلی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به کشورهای اوراسیا، گمان می رود که تا دهه آینده به نقشی درجه دوم تبدیل شود. نکته جالب این است که مسکو بخاطر اولویت های داخلی حاضر نیست سطح بارزی با قدرت های خارجی را در اوراسیا از منطقه به نظام بین المللی بکشاند. چرا که از نگاه مقامات کرملین وارد شدن به رقابت های کلان برای این کشور هزینه هایی دارد که در حال حاضر قادر به پرداخت آن نیست.
به هر حال، آنچه که در اوراسیا می گذرد، صرفاً یک رقابت میان قدرت های بزرگ در سطح منطقه نیست، بلکه برای هر سه سطح سیستم های مورد اشاره در ابتدای این نوشته آثاری دارد. در سطح نظام جهانی، رقابتی فرهنگی، اقتصادی و سیاسی برای گسترش سرمایه داری لیبرال به شکل تغییر ساختارهای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی بجا مانده از دوره کمونیسم به ساختارهای جدید جریان دارد. در سطح نظام بین الملل، همه بازیگران مدعی (آمریکا، اروپا، روسیه و چین) می دانند که جایگاه آنها در نظام بین الملل کنونی و آینده پیوندی ژرف با بازی در اوراسیا دارد. این موضوع برای آمریکا و اروپا حالتی تهاجمی و برای روسیه و چین وضعیت تدافعی تری دارد و بویژه روسیه باید از موقعیت خود و جلوگیری از افول بیشتر دفاع نماید. در سطح منطقه ای، بازیگران بیشتری دخالت دارند و علاوه بر ایران، ترکیه و کشورهای منطقه، برخی دولت های دیگر چون هند و پاکستان نیز در پی نفوذ هستند.